-- حد خیال --

جریان سیال یک ذهن پراکنده

سرنوشت . . .

ما در این جهان بسان زورقی هستیم بر پهنه بیکران دریایی خروشان که بادهای مختلف از هر طرف به آن می کوبند و ما را به مسیرهای نامعلوم هدایت می کند. همیشه در نوسان و تلاطم این زندگی به این سو یا آن سو می رویم و از غایت و عاقبت سرنوشت خود اطلاع و آگاهی نداریم. زندگی ما زیر یوغ قوانین طبیعی و علل و اسباب خارج از ماست.

پر کاهیم در میان تند باد

می ندانم در کجا خواهم فتاد

-م.ش-

ما محتاج بارانیم . . .

ما نیاز داریم گاهی اوقات در هنگام بارش باران حتی اگر هم شده برای گول زدن خودمان (عقلمان) چتری با خود نبریم تا بیخودی خیس شویم و آن را به گردن بی حواسی و مشغله های تمام نشدنی زندگی بیندازیم و بعد یواشکی در دل خود از این خیس شدن ها کیف کنیم . ما محتاج روزهایی هستیم که کمی از این غبار رسوب کرده بر تن و روحمان را بشوید . ما محتاج بارانیم ...

 

پی نوشت:

 به کوهی ابر زاینده پوشاندم سینه آبی آسمان را

تو در هر چکه از چهره باران ببین رویای رنگین کمان را

«چارتار»

نخستین نبشته

خواستن یک چیز است و توانستن چیز دیگر ولی با اهمیت تر شرایطیست که تو را مهیا و آماده می کند تا از سر شوق دست به عملی بزنی و حتی ممکن است زمانش را ندانی اما اگر در ذهنت باشد آنقدر می ماند و با تصورات دیگری که مانع رسیدن به آن میشود می جنگد تا راه خود را به دنیای واقعیت باز  کند. همیشه نوشتن را می خواستم به ویژه وبلاگ نویسی ولی تواناییش را در درونم کم احساس می کردم . نمی دانستم از کجا باید شروع کرد. آدم براحتی می تواند کلی چیز بگوید و فلسفه ببافد اما وقتی پای نوشتن به میان می آید تمام کلمات به یک لحظه دود می شوند و شعله واژگان خاموش می گردد . از عصر یک روز زمستانی سردی که تمایل داشت تا خود را با نزدیک تر کردن به بهار گرم نماید شروع شد. ما همیشه در طول روزها آغازهایی داریم که اگر به آن دقت نماییم می تواند  سر انجام های متفاوتی را در آینده مان رقم بزند اما افسوس که اشتغالات ما آغازها را به گونه ای دگر رقم می زند. این شروع برایم از عصر دلچسبی که خواندن یک کتاب آن را اینگونه کرده بود شروع شد .در کنار میزم ورقه های سپیدی در حال خودنمایی بودند . انگار جنس برگه ها از نوع دیگر بود و من داشتم به تخته ای می نگریستم که در درون ذهنم کلمات را ردیف می کردم . از یک جمله شروع به سطور رسید و همینطور ادامه یافت و نمی دانم که این جادوی کلمات که مرا سحر کرده اند تا به کجا روانند و گنجایش انبار واژگانم به چه اندازه است . ممکن است در همین سطر تمام شود و شاید هنوز لبریز از آن باشد . اما خوشحالیم دوچندان است زیرا در خود این میل نوشتن را دارم.

Designed By Erfan Powered by Bayan